کم آب. (آنندراج). کم عمق و پایاب و آب کم عمق. (ناظم الاطباء). آب باریک. آب کم. آب کم عمق در جوی یا در رودی. آبی رونده و قلیل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دریای فراوان نشود تیره به سنگ عارف که برنجد تنک آبست هنوز. (گلستان). جان به تن از نارسایی های همت مانده است بس که این دریا تنک آبست کشتی در گل است. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
کم آب. (آنندراج). کم عمق و پایاب و آب کم عمق. (ناظم الاطباء). آب باریک. آب کم. آب کم عمق در جوی یا در رودی. آبی رونده و قلیل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دریای فراوان نشود تیره به سنگ عارف که برنجد تنک آبست هنوز. (گلستان). جان به تن از نارسایی های همت مانده است بس که این دریا تنک آبست کشتی در گل است. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
لواب. نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویۀ فارس، آبش شیرین و گوارا. آب چشمۀ دلی گردد (؟) وچشمۀ مارگان و چشمۀ زنگبار و چشمۀ سادات در قریۀ لب آب ناحیۀ بویراحمد کوه کیلویه بهم پیوسته رود خانه لب آب شود و چون به قریۀ کلات ناحیۀ دشمن زیاری کوه کیلویه رفت به آب چشمه کمردوغ و چشمۀ جن و چشمۀ رئیسی آمیخته رود خانه کلات شود. (فارسنامۀ ناصری) نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان. (فارسنامۀ ناصری)
لواب. نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویۀ فارس، آبش شیرین و گوارا. آب چشمۀ دلی گردد (؟) وچشمۀ مارگان و چشمۀ زنگبار و چشمۀ سادات در قریۀ لب آب ناحیۀ بویراحمد کوه کیلویه بهم پیوسته رود خانه لب آب شود و چون به قریۀ کلات ناحیۀ دشمن زیاری کوه کیلویه رفت به آب چشمه کمردوغ و چشمۀ جن و چشمۀ رئیسی آمیخته رود خانه کلات شود. (فارسنامۀ ناصری) نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان. (فارسنامۀ ناصری)
آب تلخ و آب نمک. (ناظم الاطباء). آبی که مزه تلخ دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زرین رسنها بافته در دلو از آن بشتافته ره سوی دریا یافته تلخاب دریا ریخته. خاقانی. رجوع به تلخ شود
آب تلخ و آب نمک. (ناظم الاطباء). آبی که مزه تلخ دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زرین رسنها بافته در دلو از آن بشتافته ره سوی دریا یافته تلخاب دریا ریخته. خاقانی. رجوع به تلخ شود
تندمزاج و درشت رو. (ناظم الاطباء). تلخ ابرو. تلخ جبین. (مجموعۀ مترادفات) (بهار عجم) (آنندراج). کنایه از ترشرو و بی دماغ..... (از بهار عجم) (از آنندراج) : به تلخ رو مکن اظهار تنگدستی خویش که از طپانچۀ بحر است روی مرجان سرخ. صائب (از آنندراج). به دریا می شود از بازگشت آبها ظاهر که هرکس مرجع خلق است باید تلخ رو باشد. وحید (ایضاً)
تندمزاج و درشت رو. (ناظم الاطباء). تلخ ابرو. تلخ جبین. (مجموعۀ مترادفات) (بهار عجم) (آنندراج). کنایه از ترشرو و بی دماغ..... (از بهار عجم) (از آنندراج) : به تلخ رو مکن اظهار تنگدستی خویش که از طپانچۀ بحر است روی مرجان سرخ. صائب (از آنندراج). به دریا می شود از بازگشت آبها ظاهر که هرکس مرجع خلق است باید تلخ رو باشد. وحید (ایضاً)
آنکه به درشتی سخن می گوید و بدآواز که دارای آهنگ خوشی نباشد. (ناظم الاطباء). تند و تیز و طعنه زن. (ناظم الاطباء) : بخیلی که باشد خوش و تازه روی بسی به زبخشندۀ تلخ گوی. امیرخسرو
آنکه به درشتی سخن می گوید و بدآواز که دارای آهنگ خوشی نباشد. (ناظم الاطباء). تند و تیز و طعنه زن. (ناظم الاطباء) : بخیلی که باشد خوش و تازه روی بسی به زبخشندۀ تلخ گوی. امیرخسرو
تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است: آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من قبله العذارا. حافظ. رجوع به تلخ و ترکیبات آن شود
تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است: آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من قبله العذارا. حافظ. رجوع به تلخ و ترکیبات آن شود
دهی از دهستان پاریز است که در بخش مرکزی شهرستان سیرجان و 100هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و بر سر راه مالرو مقصود به پسوجان قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوب، شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ساکنان آنجا از طایفۀ لری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان پاریز است که در بخش مرکزی شهرستان سیرجان و 100هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و بر سر راه مالرو مقصود به پسوجان قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوب، شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ساکنان آنجا از طایفۀ لری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان قلعه تل، بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. سکنۀ آن 90 تن. آب آن از چشمه و محصول آن برنج، ماش، انار و بلوط است. ساکنان این ده از طایفۀ زنگنه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان قلعه تل، بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. سکنۀ آن 90 تن. آب آن از چشمه و محصول آن برنج، ماش، انار و بلوط است. ساکنان این ده از طایفۀ زنگنه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)